بوی دود
بوی دود ربنایی سوخته
می وزد در خیمه هایی سوخته
دیدهام در قاب زنجیری سیاه
عکس های کربلای سوخته
یک نفر دارد میان کعبه اش
می نهد سنگ بنایی سوخته
آه ای دریای بی احساس آی
آب می خواهد صدایی سوخته
کشتی ای افتاده در امواج دود
در کنارش ناخدایی سوخته
کاروان شعله دارد می رود
در پی اش دامان و پایی سوخته
در پی عمامه ای خاکسترین
می رود آل عبتیی سوخته
آی جبراییل بالت را بپای
هست این غار حرایی سوخته